به گزارش روابط عمومی خانه کتاب و ادبیات ایران، نشست تخصصی «امیرکبیرِ ایران» به مناسبت سالروز شهادت میرزا تقی خان امیرکبیر چهارشنبه (۱۹ دی ۱۴۰۳) با حضور داریوش رحمانیان و محمد رحمانی در مدرسه دارالفنون برگزار شد.
داریوش رحمانیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران در این نشست گفت: نخستین اثر شاخص پژوهشی درباره امیرکبیر کتاب «امیرکبیر و ایران» به قلم مرحوم فریدون آدمیت است که در سال ۱۳۲۳ چاپ شد. نویسنده نبوغ خود را با این کتاب نشان داد و مورد تحسین احمد کسروی هم قرار گرفت و چند خطی درباره آن نوشت. کسروی معتقد بود که تا پیش از این کتاب به طور دقیق چند و چون زندگی این مرد بزرگ را نمیدانستیم. باید بگویم این اثر هم در تاریخنگاری جدید ایران و هم درباره شخصیت امیرکبیر اثری ویژه است و هنوز هم یکتاست.
وی افزود: دیگر اثر درباره امیرکبیر را حسین مکی نوشت که فعال سیاسی بود و مورخ محسوب نمیشد. او آثار مشهوری دارد اما نوشتهاش درباره امیرکبیر پژوهشی نیست. اما کار عباس اقبال آشتیانی درباره امیرکبیر خاص و بسیار کامل است. مرحوم هاشمی رفسنجانی هم از روی علاقه کتابی درباره امیرکبیر نوشت که البته کاملاً روزنامهنگارانه است و برگرفته از آثار پیشینیان؛ حالا شاید جالب باشد که سرنوشت رفسنجانی هم با امیرکبیر گره خورد و در تقویم یک روز پس از امیرکبیر در تاریخ ۲۰ دی درگذشت.
رحمانیان ادامه داد: عباس امانت هم کار محققانهای روی شخصیت امیرکبیر انجام داد و کتابی درباره او نوشت، اما توصیف و روایاتش از امیرکبیر قابل نقد است. امانت امیرکبیر را فردی خشن و سرکوبگر نشان داده و میخواهد بگوید که او قهرمان نیست. همچنین به نامه امیرکبیر به کلنل فرانت در سفارت انگیس برای فرار خود هم اشاره شده که البته این نامه منسوب است و مسائل زیادی پیرامونش قابل طرح است دارد و نمیشود با تکیه بر یک نامه گفت که او قصد پناهندگی داشته و میخواسته زیر بیرق استعمار برود. آثار دیگری هم درباره امیرکبیر نوشته شده که بیشتر تالیف است، اما کار استاد علی آل داوود که نامههای امیرکبیر و قصههای رایج درباره این مرد بزرگ را جمع و منتشر کرد هم منبع ارزشمندی است.
این استاد تاریخ درباره شخصیت خاص امیرکبیر در تاریخ گفت: اینکه عنوان کنیم پیشتر به امیرکبیر توجه نمیشد، نارواست چرا که اسناد نشان میدهد امیرکبیر از همان زمان خودش چهره شاخصی بود و در تاریخنگاری قاجار روایاتی دربارهاش شکل گرفت و برخی خارجیها از او چهره قهرمانانه ساختند. با این حال ما پیش از دهه ۲۰ کتاب شاخصی درباره امیرکبیر نداریم که میتوان دلایل متعددی درباره آن ذکر کرد. به طور مثال تاریخنگاری در ایران در پیش از این دوره رشد نکرده و به عنوان رشته دانشگاهی مطرح نبود؛ هرچند پیش از آن، در دارالفنون یا مدرسه عالی حقوق و سیاسی کسانی را داشتیم که در این راه گام برداشتند مثل خانواده فروغی ولی نباید فراموش کرد که برخی نوشتهها در دوره قاجار با توجه به شرایط خاص سیاسی نوشته نمیشد.
نویسنده کتاب «تاریخ تفکرسیاسی در دوره قاجار» اضافه کرد: این مسئله که چرا آن دوره در خارج از ایران نوشتهای درباره امیرکبیر نوشته نشد، باید اشاره کرد که بیشتر شرقشناسان تمرکزشان روی تاریخ ایران باستان، زبان و ادبیات بود و توجهی به شخصیتها نداشتند. بعدها درباره شخصیتها آثاری نوشته شد.
به دیو و فرشتهسازی در تاریخ حساسیت دارم
در ادامه این نشست این پرسش توسط محمد رحمانی مطرح شد که «چرا امیرکبیر نمادی از اصلاحات است و حذفش توسط تیغ قاجار حذفی سقراطگونه؟» داریوش رحمانیان در پاسخ گفت: پرسشی بنیادی مطرح شد، من همیشه نسبت به این اندیشه یا فهم و نوشتهها برای سیاه و سفید کردن و دیو و فرشتهسازی تاریخ حساسیت دارم و آن را زیانبار میدانم. با این حال قهرمانان تاریخی در تاریخ ساخته میشوند حتی شبه قهرمانان و قهرماننماها هستیهایی هستند که باید مورد بررسی قرار بگیرند. درباره امیرکبیر هم باید نقادانه وارد بحث شد. توماس اسپریگنز ابزاری به ما میدهد برای فهم بهتر اندیشه سیاسی، او میگوید هر چقدر در جامعه بحران بیشتر و درک آن بیشتر باشد اقبال به اندیشه سیاسی بیشتر مطرح است.
نویسنده کتاب «گفتارهایی در باب تاریخنگاری و روششناسی تاریخی» افزود: در یونان باستان مرگ سقراط با شکلی که خواندهایم تکان شدیدی بود در ذهن و دل شاگردانش و آنها را با این پرسش مواجه کرد که چرا جامعه باید سقراطهایش را بکشد؟ در حالی که سقراطها باید حاکم باشند. داستان حضرت یوسف هم جالب است، چرا او باید در زندان باشد؟ شما هر کجا دیدید سقراطها را میکشند بدانید آدمهای نادان حاکم هستند. خیلیهای تلاش میکردند بگویند سقراط فاسدکننده است، اما او چنین نبود و حقایقش آشکار شد، اگر افلاطون افلاطون شد نتیجه شهادت استادش بود و همین مسائل باعث شد که او کتاب مدینه فاضلهاش را نوشت. امیرکبیر هم همین بود، شواهد و مدارک تاریخی به قدر کافی از او دفاع دارند. امیرکبیر توانست در دوره صدارتش دل و روح بخشی از مردم را تسخیر کند، به همین دلیل کشته شدنش برای مردم ضربه بزرگی بود، سالها بعد در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» ناظمالاسلام کرمانی نوشت که من میخواهم از امیرکبیر آغاز کنم چون او سرآغاز این بیداریها بوده است. این نشان از آن دارد که امیرکبیر پیشوای بیداری و اصلاحات تلقی میشد.
به امیرکبیر هم نقدهایی وارد است
داریوش رحمانیان در ادامه و در پاسخ به پرسشی درباره دوگانه قهرمان و ضد قهرمان بیان کرد: کاملاً مخالف قدیسسازی، فرشتهسازی و شیطانسازی هستم، تصور میکنم این حرف درست که اساساً تاریخ را انسانها میسازند. بنده در مجله مردمنامه همواره به این نکته اشاره داشتم که باید همه موارد را بر اساس شرایط جامعه در تاریخ لحاظ کرد. به جد اعتقاد دارم که امیرکبیر هم خطاهایی داشته است. او هم انسان بود و محدودیتهایی داشت، اما بحث سر این است که ضریب این خطاها چقدر بود و اینکه آیا این خطاها بر اساس محدودیتهای انسانی بود یا بر اساس منافع شخصی؟
وی افزود: بعضی از افراد امیرکبیر را مورد انتقاد قرار داده و از شخصیتهایی چون حاج میرزا آقاسی دفاع کردند که باید اساس کارشان را دید و مورد بحث قرار داد. خود من در جایی از برنامه حاج میرزا آقاسی درباره آب دفاع کردم و معتقدم نباید افراد را سیاه و سفید دید. نباید میرزا آقاخان را کاملاً پایین برد و امیرکبیر را کاملا بالا. یکی از ایرادهایی که امیرکبیر داشت میزان جایگاهش بود. او بالاخره آشپز زاده بود و اینکه یکی از طبقه پایین بیاید و با اشراف بی محابا در بیفتد رعایت نکردن شرایط زمانه بود.
رحمانیان درباره برخی از اشکالات کار امیرکبیر گفت: امیرکبیر با محدودیتهایی که برای شاه و اطرافیانش در نظر گرفت کار را دشوار کرد، او میتوانست آنقدر سخت نگیرد. او خودش را در مسیر برخی تهمتها قرار داد و حتی برخی او را با رضاشاه مقایسه کردند یا گفتند که او میخواست نادر باشد و شاه شود. بد نیست به این موضوع هم اشاره داشته باشم که مردم ایران همواره مظلومان را دوست دارند و میپرستند، مهرداد بهار اسطورهشناس نامی مقدمهای دارد برای قیام کلنل پسیان، میگوید او عزیز شد چون کشته شد و چه بسا اگر زنده میماند مهر خیانت به او زده میشد، ما درباره امیرکبیر هم نمیدانیم شاید اگر او زنده میماند طور دیگری عمل میکرد.
امیرکبیر میخواست از ناصرالدین شاه، شاه آرمانی بسازد
داریوش رحمانیان در پاسخ به این پرسش که شخص ناصرالدین شاه چقدر در این تغییرات تاثیر داشت عنوان کرد: امیرکبیر میدانست ساختار سیاسی ایران شاهمحور و جایگاه صدرات لرزان است. او دیده بود که میرزا ابوالقاسم فراهانی چه شد و میدانست چه خطراتی در پیش است. بنابراین میخواست از ناصرالدینشاه، شاهی آرمانی بسازد و در چند سال حضورش زیردست او، چنین برنامهای داشت. شاید همین نکته باعث شد تا برخی از تصمیمهای بعدی ناصرالدینشاه بهخاطر چیزی باشد که از امیرکبیر آموخته بود، امیرکبیر همواره با ناصرالدینشاه به گونهای حرف میزد که این امکان را میداد که متهم شناخته شود. او بی پروا و گستاخ با ناصرالدینشاه برخورد میکرد.
نویسنده کتاب «چالش جمهوری و سلطنت در ایران» ادامه داد: عباس امانت یکی از کارهای به نظرش استبدادی امیرکبیر را انحلال «مجلس امرای جمهور» میداند. در این باره باید گفت که امیرکبیر میتوانست با باند قدرت به مدارا برخورد کند و چه بسا با اینکار بیشتر در راس قدرت میماند. ناصرالدین شاه پادشاهی احساسی بود که حس میکرد از طرف پدر رانده شده و عباس امانت به خوبی او را تعریف کرده است. فکر میکنم ناصرالدین شاه اسیر محتویات زمانهاش شد. او نکات مثبتی داشت به طور مثال کمتر شاهی است در تاریخ که اهل روزنامهخوانی، هنر، نقاشی، تاسیسات مدرن و… باشد و حتی به صورت جرقهوار دست به اقدامات خاصی بزند، من در مجموع با این صحبتها که میگویند ناصرالدین شاه زنباره بوده یا میخواسته که مردم چیزی نفهمند مخالفم، ولی امیرکبیر را هم قهرمان میدانم. نقش شخصیت در تاریخ قابل انکار نیست، شما نباید از یک طرف بیفتید، که فقط مردم را ببینید یا فقط شخصیتها را بلکه باید هر دو را دید.
قدرت روایت رسانه بسیار مهم است
محمد رحمانی در ادامه این سوال را مطرح کرد که «چرا جایگاهی که برای امیرکبیر در تاریخ وجود دارد، برای شخصیتهایی چون سپهسالار و قائم مقام وجود ندارد؟» رحمانیان در پاسخ گفت: این پرسش پاسخ ظریفی دارد، قائم مقام استاد امیرکبیر بود. او در شرایطی کشته شد که فرصت کارهای تاسیسی مشابه امیرکبیر را پیدا نکرد. نحوه کشته شدن قائم مقام با امیرکبیر متفاوت بود، ذهنیت و افکار عمومی که درباره امیرکبیر بود درباره قائم مقام نبود قائم مقام نه دارالفنون داشت و نه روزنامه، و نه قرارداد خارجی بست. سپهسالار بر کشیده امیرکبیر است و در دوره امیرکبیر است که وارد حکومت و کنسول ایران در بمبئی میشود. او فرد بزرگی است، اما در حد و اندازه امیرکبیر نیست، ناصرالدین شاه هم اگر او را آورد به همین دلیل بود. سپهسالار هرچند مصلح بزرگی بود، اما نتوانست روی روح و روان جامعه اثر بگذارد، چون در قد و قامت امیرکبیر نبود. مشکل بزرگش این بود که قرارداد رویتر را که در ذهنیت مردم استعماری بود، دنبال کرد.
وی افزود: بد نیست اشاره داشته باشم که نخستین تظاهرات در ایران در دفاع از امیرکبیر رخ داد. زمانی که فوج قهرمانیه برای مقابله با امیرکبیر به تهران حرکت کرد، مردم برای دفاع از امیرشان به خیابانها آمدند و این نشان از شعور و فهم بالای مردمی است. کلنل واتسون در کتابی که درباره قاجار و امیرکبیر نوشته میگوید که اگر او فرصت میکرد بماند و کارهایش را ادامه دهد، در زمره افرادی قرار میگرفت که انگار از آسمان آمده است. من خودم این نوشتهها را با این عنوانها قبول ندارم و درست است که درباره قهرمانان بزرگنمایی میشود، اما تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها. بنابراین بزرگی امیرکبیر از زمان دوره صدارتش بوده است.
در ادامه این سوال مطرح شد که تاثیر قدرت رسانه در تبدیل یک قهرمان به ضد قهرمان و بالعکس چقدر است؟ رحمانیان به این پرسش چنین پاسخی داد: قدرت روایت رسانه بسیار مهم است. خود من که در مردمنامه شخصیتهای تاریخی را نقد میکنم، اگر همه جهان بگویند امیرکبیر بد است من نمیپذیرم. با مطالعاتی که داشتهام، امیرکبیر شخصیتی برجسته است. او نه فرشته است و نه شیطان.
این استاد تاریخ درباره تاثیر مهدعلیا در اوضاع و احوال امیرکبیر و همچنین اقدامات او گفت: در بخش پایانی کتاب فریدون آدمیت به این موارد اشاره شده است. نقش مهدعلیا از آنچه که آدمیت نوشته محوریتر بوده است و اگر همکاری او با مخالفان امیرکبیر نبود شاید امیرکبیر بدین آسانی از میان نمیرفت؛ اما اینکه ما باز در این زمینه افراط کنیم و او را شیطان بدانیم درست نیست. باید اشاره کنم اسناد و مدارکی که از مهدعلیا وجود دارد، نشان دهنده چهره دیگری از اوست. این اسناد مهدعلیا را اهل عبادت و کار خیر نشان میدهند. بنابراین باید محتاط بود. من در این باره مستقل تحقیق نکردم و نمیتوانم فراتر چیزی بگویم.
شاهد فقر تحقیقات تاریخی درباره امیرکبیر هستیم
محمد رحمانی در ادامه از داریوش رحمانیان پرسید: آیا در خصوص امیر کبیر فقر تحقیقات تاریخی داریم؟ که او در پاسخ بیان کرد: شاید بله و اگر برگردیم به کتاب «امیرکبیر و ایران» شاهد هستیم از چاپ نخست این کتاب در سال ۱۳۲۳ و تا چاپ آخرین نسخه آن در سال ۱۳۴۷، مطالبی به کتاب اضافه شده است، اما در ادامه چنین رخ نداد و اگر دقیق شویم میبینیم که شاهد فقر تاریخی هستیم. بسیاری از شخصیتها به کار ویژه نیاز دارند، مثلاً میرزا آقاخان نوری خود قابل تحقیق و کار ویژه است، جامعه ما نیاز به بازنگری برخی مسائل دارد، مثلاً درباره مهدعلیا نوشته تحقیقی زیادی نداریم و به کار پژوهشی مستقل نیاز است.
رحمانیان گفت: در برخی روابط خارجی دوران امیرکبیر هم باید دقت کرد. به طور مثال رابطه با فرانسه در دوران او، میتوانست ادامهدار باشد اما قطع شد و این مساله نیاز به تحقیق ویژه دارد. بخشی از مسائل توسط فریدون آدمیت اشاره شده است، اما معتقدم که امیرکبیر میتوانست تندروی نکند و فرانسویها را نگه دارد. به نظرم این مسائل قابل تحقیق و کار است. همچنین امیدوارم اسناد وزارت امور خارجه از انحصار خارج شود تا بتوان بسیاری از مطالب را بیان کرد.
وضعیت تولید فیلم و مستند تاریخی در ایران خوب نیست
محمد رحمانی در پایان جلسه این سوال را پرسید که آیا با توجه به علاقه مردم به فیلم و سریال و اینکه آیا فیلمهای ساخته شده در این زمینه مخصوصاً قاجار و امیرکبیر قابل استناد است یا خیر؟ رحمانیان در پاسخ به این سوال نیز اشاره کرد: موضوع خوبی است و در کانون علاقه من هم هست. در ایران وضعیت ساخت فیلم و مستند تاریخی خوب نیست و حتی مستندهایی که درباره پهلوی میسازیم با مستند دیگران فاصله زیاد دارد. به فیلمهای ساخته شده درباره قاجار نقد زیادی وارد است و بسیاری از مستندها با توجه با ذهنیت حال و مسائلی اینگونه نوشته و ساخته میشوند. این جور فیلم ساختن موجب برداشت کج از شخصیتها و افراد است. شاید کسی حوصله خواندن کتاب یا مقاله ۲۰ صفحهای را نداشته باشد، اما برای یک سریال ۵۰-۶۰ قسمتی تمام وقتش را میگذارد و این نشان از اهمیت این رسانه دارد، همچنین وضعیت مطالعه و… اوضاع اسفباری است اما امیدواریم که در آینده سریال و مستندهایی با راهنماییهای درست ساخته شود.